کتاب کوچه مختار بود و ساسان بود و سیمین ...
انتشارات نودا منتشر کرد:(یک خانه ی ویلایی قدیمی اما مرتب، عبدالعظیم چهره نگار با کت و شلوار اتو کشیده و شیک کاغذهایی را روی زمین پهن کرده و دارد از این کاغذ به آن کاغذ سرک می کشد. راه می رود و محاسبه می کند… کلافه شده)عبدالعظیم: ای خدا… اوففف… چه مرض شونه؟ شوکت… شوکت… (صدایی نیست) کری؟ خوابی؟ شوکت چند بار گفتم صبحا قبل از همه بیدارشو؟ چندبار گفتم نون و کوفت من قبل از شنفتن صدای گنجشکا و زهرمارا رو میز باشه،…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.