کتاب کتاب پسر ...
انتشارات سیراف منتشر کرد:همین موقع بود که چشمم به زائر افتاد. بزها نمی توانستند او را ببینند، چون دره ها هم توی این دو سال گذشته گودتر شده بودند. «قدش بلنده، بزی ها. ردای قهوه ای زائرها تنشه با عبا و به کلاه پت و پهن با یه عصا به درازی خودش. یه کوله هم سر یه چوبدستی بلند گذاشته و می کشه. شاید به سرزمین مقدس می ره، یا به رم که کلید بهشت رو ببینه» با شگفتی به این موجود خیره شدم که آنقدر خوش سعادت است که هم زمین را زیر …