ردی از بودن ام رابه شکل رفتن مردی با ریتم خداحافظیپشت همین خط، چال کرد...
ردی از بودن ام رابه شکل رفتن مردی با ریتم خداحافظیپشت همین خط، چال کردمبه اندازه ی تمام راه های نرفتهپشت تلفنبا خودم حرف زده امو هرچقدر فشار می آورد به کله امتنها صحنه غسالخانه ایستکه هر روز بخشی از تو رادر من می شوید….
هنوز بررسیای ثبت نشده است.