ماناج پدرم بود. آوازه خوان محفل ها و معرکه ها. وقتی پدرش مرد، این باغ ...
ماناج پدرم بود. آوازه خوان محفل ها و معرکه ها. وقتی پدرش مرد، این باغ با همه ی کندوهای زنبور عسل به او رسید و شد ماناج زنبوردار. یک روز هنگام غروب از زهر نیش هزاران زنبور عصبانی که به او حمله کردند باد کرد و روی همان تخت که تفنگش را زیر آن پنهان می کرد از دنیا رفت. گل اقدس مادر من است. سال ها روی دار قالی ترانه های عاشقانه خوانده است. وقتی برای تکا…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.