گم شدن یک گم گشته یکهوغیبش زده بود. شاید هم مدتها بود این اتفاق افتاده...
گم شدن یک گم گشته یکهوغیبش زده بود. شاید هم مدتها بود این اتفاق افتاده بود، و این من بودم که یکهو دلم برایش تنگ شده بود. درست از همان روزی که باران می آمد. به هر کسی توی پاریس می شناختم زنگ زدم وسراغ جاوید را گرفتم . اما همه شان می گفتند نمی دانند جاوید کجاست . مثل اینکه برفی باشد که با آمدن بهار آب شده است. یعنی حالا کجاست ! میان زباله ها ؟ توی تو…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.