خوب، پس تنهایی این بود: که یکهو ببینی در این دنیا هستی، جوری که انگار ...
خوب، پس تنهایی این بود: که یکهو ببینی در این دنیا هستی، جوری که انگار همین الان از سیاره ی دیگری رسیده ای و اصلا نمی دانی چرا از آنجا بیرونت کرده اند. فقط اجازه داده اند دو چیز را از آن طرف با خودت بیاوری (در مورد من صندلی دسته دار و ساعت) و درست مثل یک نفرین باید در تمام سربالایی ها دنبال خودت بکشانیشان تا یک جایی را پیدا کنی که زندگی ات را با همی…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.