کتاب ناتا ...
انتشارات شهید کاظمی منتشر کرد:از کوچه ی پشت مسجد گذشتیم اواسط کوچه مادر و خاله مالک کناردرخانه ایستاده بودند. از زیر پارچه ای که روی سرم بود چهره ی دوزن دیگر را تشخیص ندادم. هم اسب جلوی درب خانه ایستادهم قلب من، حس می کردم نمی توانم حرکت کنم هیچ صدایی را نمی شنیدم. دقایقی گذشت جوان بلندقامتی در چارچوب در قرار گرفت. از شرم سربه زیر داشت، پاهایم را زیر شکم اسب محکم کردم انگار دلم نمی خواست پیاده شوم. از کنارم گذشت، با…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.