دربارۀ کتاب قاشقهایما...
دربارۀ کتاب قاشقهایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم
به خودم گفتم: «دارم میمیرم و هر روز و هر لحظه پیش خدا خواهم بود.» خدا را پیرمردی خرفت و عصبانی با موهای آشفته تصور میکردم که پتویی راهراه دور خودش پیچیده است. یادم میآمد انگار قبلاً توی کتاب مقدس خ…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.