کتاب فرشته های خاکی ...
انتشارات سروش منتشر کرد:ساره دستهای لرزانش را گرفت و از او خواست قوی باشد، ولی نمیتوانست. با بقیه از پلهها بالا رفتند. هنوز گَرد و خاک و بوی باروت همهجا را گرفته بود. یکی یکی درهای حرم را بستند. فقط چند رزمنده روی زمین دور نقشه نشسته بودند. صدای بیسیمهایشان در فضای حرم پیچیده بود. برگشت و به گنبد و گلدستهها نگاه کرد. اشکهایش نه فقط طعم مرتضی که طعم غربت میداد؛ غربتی که در سامرا موج میزد. ساره دستش را کشید؛ «…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.