کتاب رقص در تاریکی ...
انتشارات جغد منتشر کرد:فرشته حرفی نزد. فقط زل زد به چشم او و زیر لب شروع کرد به خواندن افسانه: سرگذشت منی ای فسانه؛ که پریشانی و غمگساری؛ یا دل من به تشویش بسته؛ یا که شیطان رانده ز هر جا… از بیمارستان که آمد بیرون، قبل از این که برگردد به خانه، رفت روبه روی دانشگاه و افسانه ی نیما را خرید. آن شب یک دور خواندش. حالا می دید که افسانه ی او هم شده رانده ز هر جا. دوباره به خود گفت: یعنی آن روز، صدای محزون آن زن ناشناس،…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.