کتاب داستان های کوتاه (1)(خشتی) ...
انتشارات روزبهان منتشر کرد:ماهیگیر صبرش تمام شد: «لعنت به شبهای بیفانوس!» و فریاد کشید: لعنت به شبهای بیفانوسی که بوی سرما و بوی مرگ میدهد! من دیگر این زمستان را بیآتش و چراغ بهار نخواهم کرد.«ساحل»، بیمناک از خشم ماهیگیر پیر، آهسته گفت: «پدرا تنها فردا را گرسنه بمانیم و فانوسی بخریم. این کار برای همهی ما آسان است.» ماهیگیر، کلبهی کهنهی خویش را لبریز از فریاد کرد: نه دیگر بعد از این همه سرما و این همه تاریکی …
هنوز بررسیای ثبت نشده است.