کتاب داستان های کوتاه کبیر ...
انتشارات هزاره ققنوس منتشر کرد:چهارده ساله بودم و عشق سینا کورم کرده بود، غیر از او نمی توانستم به کسی دیگر فکر کنم، تو خواب می دیدمش، تو بیداری به فکرش بود، او هم به گفته خودش چنین بود.طوری حرف می زد که انگار ما فقط روی کره زمین هستیم، به خاطر من هر کاری می کرد اگر یک روز، فقط یک روز همدیگر را نمی دیدیم واقعاً انگار چیزی را گم کرده ایم.تا اینکه روزی من را به منزلش دعوت کرد و هدیه ای به من داد و کلی حرف زدیم و خوشحال…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.