کتاب داستان انقلاب ...
انتشارات شهید کاظمی منتشر کرد:ابراهیم را از خودرو پیاده کرده و به اتاقی بردند. وقتی کلاه را از سر او برداشتند اتاق کوچک و تاریکی دید که فقط در ورودی داشت. دست هایش را باز کردند. در را بستند و رفتند. ابراهیم گیج شده بود. دو هفته بلاتکلیف گذاشتن و اظهار مسئولش در سفارت که وسایلت را با خودت ببر، به او فهماند که باید کاسه ای زیر نیم کاسه باشد. از دریچه زیر در مقداری نان با یک سیب زمینی و یک لیوان آب به او دادند… تقریب…