کتاب خانم کارکوب ...
انتشارات شهید کاظمی منتشر کرد:به بیابان برهوت و بی انتها نگاه می کردم. به ظاهر به بیرون نگاه می کردم، اما در افکارم غرق بودم. قطار دل صحرا را می شکافته و پیش می رفت. نگاهی به دخترها کردم . ماتم گرفته بودند و هیچ کدام حرف نمی زدند. بالأخره بغض پروین شکست و صدای گریه اش بلند شد. نگاهم می کرد و اشک می ریخت. نگران با لحن اعتراض آمیزی که مهربانی در آن موج می زد گفتم: “دختر بگو چی شده که یه ریز گریه می کنی. بگو چی شده.”فرو…