کتاب حامی ...
انتشارات صدای معاصر منتشر کرد:اولین بار بود که این قدر به من نزدیک می شد و من گرمای نفسش را حس می کردم. وقتی با احتیاط بازوی دست شکسته ام را گرفت تا کمک کند از روی تخت بلند شوم، احساس می کردم قلبم در گلویم می تپد. وقتی موزی را پوست کنده و قطعه کرده و مقابلم گرفت، سرم را بلند کردم که با نگاه خیره و خاص اش مواجه شدم. جانان عمیق به من خیره شده بود؛ که انگار فقط جسمش آنجا حضور دارد و روحش نبود. قبل از اینکه من هم در عمق …
هنوز بررسیای ثبت نشده است.