کتاب ترکش ولگرد ...
انتشارات کتابستان منتشر کرد:عشق رفتن به جبهه دیوانه ام کرده بود. نه سن و سال درست و حسابی داشتم، نه تن و بدن رشید و تنومند. هربار که می رفتم پایگاه اعزام نیرو، انگار که با بچه ی تخس و پررویی طرف باشند، دنبالم می کردند و با بد و بیراه و تهدید، بیرونم می کردند؛ اما آن قدر رفتم و آمدم تا مسئول ثبت نام را از رو بردم. بنده ی خدا با خنده ای که شکل دیگری از گریه بود، چند تا فرم داد دستم. من هم چشمان اشک آلودم را سریع پاک کر…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.