کتاب بریدگی ...
انتشارات بان منتشر کرد:یک هفته توی برلین چرخیده بودند و به دوست و آشناهای فریبا سر زده بودند. کنار دیوار هم رفته بودند و عکس انداخته بودند. بعدها که فتاح عکسها را نگاه کرده بود، متوجه مأموری شده بود که اسلحهبهدست پشت سر آنها ایستاده و زل زده تو لنز دوربین. طی سالها آنقدر چهرهی مأمور را دیده بود که مطمیٔن بود اگر هنوز زنده باشد، میتواند بشناسدش. تو خیالش روبهروی پیرمردی سفیدمو نشست و بعد از کمی خوشوبش …