کتاب قصه هایی از امام حسن (9)(مهمان های ننه صفیه) ...
انتشارات قدیانی منتشر کرد: ننه صفیه جلوی خیمه اش نشسته بود سه مردی که مهمانش بودند از مدینه آمده بودند و حالا داشتند به طرف مکه می رفتند موقع رفتن به او گفته بودند هروقت مشکلی داشتی، به مدینه پیش ما بیا ولی او نه اسمشان را پرسیده بود و نه نشانیشان را گرفته بود. خورشید غروب کرده بود و دیگر موقع برگشتن شوهرش – یوسف بود. اگر شوهرش متوجه میشد که گوسفندشان نیست حتماً عصبانی میشد ولی ننه صفیه چه کار باید میکرد؟ شاید اگر یو…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.