کتاب باکره و کولی ...
انتشارات افق منتشر کرد: هرگز کسی نفهمید زن کولی به او چه گفت. انتظار برای همراهانش طولانی شد. شامگاه رسید و تاریکی را بر پهنه آسمان گستراند و رطوبت و سرما را همراه آورد. از دودکش ارابه دوم دود و بوی غذای اشتهاآور بیرون میزد. شکم اسب سیر شده بود و پتویی زردرنگ میپوشاندش و دو مرد کولی، دور از آنها، آهسته با هم گپ میزدند. آن کورهراه پرت افتاده و پنهان، بهنحوی غریب، آرام و دنج و ساکت مینمود. یکی از شاخصترین وجوه…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.