کتاب گاهی بد باش ...
یک نفر بی خواب است و دل به صفحه رنگارنگ روبه رویش باخته. پسر جوانی از دور به تماشای آدمها می نشیند تا پاسخی برای سوالهایش پیدا کند. دختری میان گذشته و حال، سرگردان به دنبال گمشده ای بی نام می گردد. کودکی یک زن، مثل سایه بازیگوشی دنبالش کشیده می شود تا بازی تازه ای در ذهنش شکل بگیرد. دو پرنده دری تازه به جهان و به زندگی انسانی باز می کنند. یک میزبان، در ابتدای نوروز از تنهایی گریزان است. مردی تنها، خود را در اقیانوسی …