کتاب کیکله رو آب برد دنیا رو خواب برد ...
انتشارات پیشوک منتشر کرد:سنیرکو بر سر خود کوبید و کوبید و کوبید تا جرقه ای در سرش افتاد و شروع به سوختن کرد. پشقه انتظار این واکنش را نداشت پس سراسیمه پا به فرار گذاشت. دود از سنیر کو بلند شد و به آسمان لولید تا به درخت چنار سرسبز رسید. چنار سنیر کو را در حال سوختن دید و پرسید: «چرا خودتو آتیش زدی سنیرکو؟!» سنیرکو از درون شعله ها پاسخ داد: «مگه خبر نداری؟!» گفت: «چیو خبر داشته باشم؟» سنیرکو نالید: «هوار آی هوار، هوار…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.