عمل نقد «تخنه» است، یعنی مهارت میخواهد، اما منتقد به جز این مهارت یا دانش عملی، نیازمند نظریه یا خو...
عمل نقد «تخنه» است، یعنی مهارت میخواهد، اما منتقد به جز این مهارت یا دانش عملی، نیازمند نظریه یا خودانعکاسی تخنه یا نقد نقد نیز هست. آن که منتقد را به نظریهبازی متهم میکند یا آن که بلد نیست بخواند و توانایی ترجمه کردن او را دستمایهی تخطئهی قضاوت بیرحمانهی او میسازد، از دوری دستهایشان به مایهی نقد، عطر فرانسوی را بدبو میخواند …
تعجبی ندارد که عمدتا همانهایی سنگ آزادی نقد از تمامی قیدها را به سینه میزنند … که حساسیتی وسواسگونه و فوبیایی به نظریه و تمامی تجلیاتش دارند، از جمله الغای تفکیک و مرز میان شاخههای تخصصی معرفت و هنر (یا آنچه خود دیکتاتوری یا بیماری تعمیمدادن مینامند): منتقد حقیقی که داسانی از کافکا را همراه با اشعاری از شاملو و فلسفهی حق هگل و سینمای وحشت و بصیرتهای برآمده از حساب مجموعهها میخواند، به زعم این ها، بیسواد و هوچیگری است که از ترکستان به صحرای کربلا میزند چرا که قادر به پیادهکردن و تطبیق ترجمه/خواندههای اشتباه/پراکندهاش با نمونههای واقعی یا برگذشتن از استبداد قواعد ذهنی و مطلقاندیشی سنتی خود نیست … آن نقدی که با نظریه خصومت میورزد، نقد تصدیکنندهی سرمایهداری است…