کتاب پرنده طلایی ...
انتشارات روزگار منتشر کرد:همیشه به من می گفتند: «از بالا به مردم نگاه نکن!»اما من آن بالا ایستاده بودم، روزی که آن ها آمدند.آن روز را خوب یادم است. از آن روزهای ابری و گرفته بود که ساعت سه بعد از ظهر هوا تاریک می شود و انتظار داری باران هر لحظه مثل آبشار سرازیر شود. معلوم بود آخر شب طوفان می شود. از حالا باد زوزه می کشید. چنین هوایی بود. من کنار پنجره ایستاده بودم و نگاه می کردم، چون کار دیگری نداشتم.همه شان چپیده بو…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.