کتاب وقتی باران می بارد ...
انتشارات آنوشامهر منتشر کرد: رنگ و رویش پریده، زیر چشمهایش گود افتاده بود. نگاهم کرد. صدایش طنین زیبایی داشت. آران میخوام پدرم را ببینم. من را ببر پیشش دیگه نتونست ادامه بده، دستش را جلوی صورتش گرفت و شروع به گریه کرد دستم را طرفش بردم، میخواستم نوازشش کنم، اما به مرتبه به خودم اومدم و دستم را عقب کشیدم… . فروشگاه اینترنتی نوابوک
…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.