کتاب وارث عذاب عشق ...
انتشارات البرز منتشر کرد :فرشاد به او نگاه کرد .نگاه غزل آتش به جانشمی زد و دلش را غرق در اندوه می کرد.غزل بار دیگردستهایش را جلوی صورتش گرفت و گریست.فرشاد موهایبلند و پریشان او را از چهره اش کنار زد و آرام آرام با او صحبتکرد.از غزل علت ناراحتی اش را پرسید.غزل همچنان که می گریستتمام اتفاقاتی را که برایش از زمان پا گذاشتن به هواپیما تا آشنا شدن بامحمد و همچنین رفتن با او به ویلا و صحبت های محمد را یک به یکبرای فرشاد ت…