دربارۀ کتاب معجزه معلق...
دربارۀ کتاب معجزه معلق
ماهنی آنقدر دندان به هم ساییده و پوست از لب کنده بود که تا مزة خون توی دهانش نرفت به خودش نیامد! تاب ماندن و بیشتردیدن نداشت. یادش نمیآمد هیچوقت سرما اینقدر اذیتش کرده باشد. حیاط را سکوت مرگ برداشته بود. از آن شبهای بارانی خلوت…