کتاب مطرود و دو داستان دیگر ...
انتشارات چشمه منتشر کرد:سرم را به سوی راه پله گرداندم و چشم چرخاندم. هیچ چیز. بعد دختربچه ای ظاهر شد به همراه مردی که دستش را گرفته بود، هر دو چسبیده به دیوار. دختر را هل داد سمت راه پله، از پی دختر ناپدید شد، برگشت و چهره ای نشانم داد که مرا پس راند. فقط سر برهنه اش را بر بالای آخرین پله دیدم. وقتی دیگر رفته بودند داد زدم. با عجله سرتاسر بالکن را گشتم. هیچ کس. به افق نگاه کردم، همان جا که آسمان، دریا، دشت و کوه به ه…