کتاب مرگ در می زند ...
مرگ: (زیرا او چیزی نیست جز مرگ) یا عیسی مسیح. نزدیک بود گردنم بشکنه. نات: (با حیرت به او نگاه می کند) تو کی هستی؟ مرگ: مرگ نات: کی؟ مرگ: مرگ. گوش کن. می تونم بشینم؟ نزدیک بود گردنم بشکنه. دارم مثه بید می لرزم. نات: گفتم تو کی هستی؟ مرگ: مرگ. یه لیوان آب می آری؟ نات: مرگ؟ یعنی چی؟ مرگ: چت شده؟ این لباس سیاه و صورت سفیدمو نمی بینی؟ نات: چرا. مرگ: الان هالووینه؟ نات: نه. مرگ: پس من مرگم دیگه. حالا میشه یه لیوان آب یا فر…