کتاب محیا ...
انتشارات تیرگان منتشر کرد:صدای آرام خانمی، محیا را از افکار دور و درازش بیرون آورد. – دخترم این جا، جای کسیه؟ محیا خودش را جابه جا کرد و با خوشرویی گفت: – نه، بفرمایین بنشینین. این کیف مال منه. الان برش می دارم.بعد کیفش را برداشت و روی پایش گذاشت. صدای دستگاه دندان پزشکی که به گوشش خورد چندشش شد. با نگاهی به بقیه با خود گفت، «دو نفر دیگه توی اتاق دکتر برند نوبت من می شه.» صدای صحبت مادر و دختر طرف راستش توجه اش را جل…