کتاب ماجرا یک سقوط ...
انتشارات با هم منتشر کرد:برای لحظه یی کوتاه، زمانی که انتظار می کشیدم تا برج کنترل باند پروازم را هموار سازد، از کابین خلبان هواپیمای پیرسپکس، نظری به روستای آلمانی پیرامون فرودگاه افکندم. روستا در پرتوی ماه پرنور دسامبر، سپید و ناهموار می نمود.پشت سر من، دیوار مرزی پایگاه نیروی هوایی سلطنتی قرار داشت و آن طرف دیوار، به همان گونه که به هنگام چرخ زدن با جنگنده کوچکم بر روی باند پرواز دیده بودم، مزرعه یی پوشیده از برف …