کتاب ماجرایی که می شود آن را انکار کرد ...
انتشارات هشت منتشر کرد:تو یک روز صبح چشمهات را باز می کنی و متوجه می شوی چیزی توی اتاقت تغییر کرده است . بیش از همه نور تندی است که چشمانت را می زند. چشمانت را می مالی و می بینی آفتاب درست روی صورتت تابیده است،آن هم از جایی که باید سقف اتاقت باشد.خوب که نگاه می کنی می بینی اصلا سقفی در کار نیست و فقط تیرهای آهنی کج شده ای از قسمت باقی مانده ی بالای سرت بیرون زده اند.تابلوی مزرعه آفتاب گردان ونگوک روی دیوار …