کتاب غرور ...
انتشارات پیکان منتشر کرد:کیف دستی ام را روی میز گذاشتم و خواستم بنشینم که در غذاخوری باز شد و او سریع و بی پروا قدم به داخل گذاشت. هنوز هم مثل گذشته اولین چیزی که از چهره و رفتارش به چشم می آمد، جذبه و جدیتش بود که بی درنگ آن را به اطرافیانش القا می کرد. حس کردم قلبم از حرکت ایستاده است اما نه، گویی سریع تر از تمام عمرم در حال تپیدن بود. صدای تاپ و تاپش را که در گوشم طنین می انداخت می شنیدم. ممکن نبود قلب یک گنجشک هم…