کتاب عاشقانه تاریک عمیق ...
انتشارات کوله پشتی منتشر کرد: و من خیلی آرام در بالکن ایستاده بودم و صم بکم فرو ریزی پله ها را تماشا می کردم. اگر من به اتهام قتل پدرم محاکمه شوم، اگر بروم دادگاه، گناهم همین سکوتم است و بس. خاطره ی من از پله هایی که فرو می ریخت، خاطره ام از صدای جیغ، از سقوط، خاطره ام از دویدن لب بالکن، خیره شدن به پدرم که پرت شد و با آن الوارهای شکسته پیچ خورد و افتاد روی تخته سنگ ها، خیلی مبهم است، درست مثل شیشه ی جلوی ماشینم، کثی…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.