کتاب دربر مادرش ...
انتشارات سیب سرخ منتشر کرد:دست می سایید به دیوارهای آجری، کله می کوبید به سقف سیمانی، نور نداشت آن حفره ی نمناک بی سرانجامی. به وزن استخوان هایش سبک شده بود، اندام هایش تحلیل رفته بود، پوسیده بود، مغز که نداشت با جمجمه می اندیشید، نصفه و کدر مهمان داشت، سه شبح به دیدارش آمدند مستانه و رقصان، از کدام حفره؟ چه تفاوتی می کند. همین که هستند، هستند. به قواره ی انسان بودند، می جهیدند روی دیوارهای آجری و می جستند روی سقف سی…