کتاب خیابان هراس (10)(تماس اشتباه) ...
انتشارات ویدا منتشر کرد: «لطفا زودتر خودت را برسان…تو تنها امیدم هستی!» همه چیز با یک شوخی بیخطر شروع شد، وقتی دینا مارتینسون و رفیق صمیمیاش جید اسمیت مزاحمتهای تلفنی هیجانانگیزی را شروع کردند. کاری که خطرناک و لذتبحش شده بود. آنها از شهر جدیدشان لذت میبردند و همینطور از هیاهویی که در شهر درست کرده بودند. همهچیز خوب بود تا وقتی که چاک با آدرسی در خیابان هراس تماس گرفت. او و وحشتزده دریافت اشتباهی تماس گرف…