کتاب خشم و ناتوانی (پالتویی) ...
انتشارات فرهنگ جاوید منتشر کرد:جز صدای زوزۀ سگش چیزی نمیشنید. سگش بر مرگ او میگریست. میتوانست تصور کند که سگ نگونبخت چه حال و روزی دارد. گفت: «دوست بیچاره!» و اشکی از سر مهر بر گوشۀ چشمش نشست. این دانۀ اشک، تنها چیزی بود که او را تسکین داد. خسته و کوفته و گرسنه بود ولی چیزی برای خوردن نداشت! بالاخره به پشت برگشت و درحالیکه تکان میخورد پاهایش را جمع کرد و سعی نمود تابوت را بشکند، پس با خشم گفت: «برخلاف میل تو، ا…