کتاب خرگوش و خاکستر ...
انتشارات آگه منتشر کرد:طوطیا دید که ماه از زیر ابری خود را بیرون کشید و تلافی جویانه به او خندید. جیغ کشید طوطیا. صدایی که او را می خواند، نزدیک تر شد. فکر کرد «جنّ ِ مرد؟» زن های جن خبرش کرده بودند حتماً. تکه سنگ تیزی از کنار گور پدر برداشت. دست گذاشت جلوی دهانش و صدای خودش را خفه کرد. نور زرد لرزید و نزدیک تر شد. طوطیا بلند شد دوید. پاچه ی شلوارش به تیزی سنگ قبری عمود گیر کرد و زمین خورد؛ مرده ی توی گور محکم به شلو…