کتاب خاطرت باشد ...
انتشارات ایهام منتشر کرد:مشتی جنازه بی کفن و بی گور دیوار روی دوش و جمیعا کور رفتند سمت روزنه ای بی نور دنبالشان برای عزا رفتمهم آن جنازه های جوان بودم هم او که رفت در پیشان بودم من را صدا زد آن که من آن بودم برگشتم و به سمت صدا رفتمآن سوی قصه یک شب خالی بود پوچی در انجماد توالی بود دیوار یک توهم عالی بود بیهوده پشت پنجره ها رفتمفروشگاه اینترنتی نوابوک
…