کتاب حواست هست ...
انتشارات شهید کاظمی منتشر کرد:فاطمه گردنش را سیخ نگه داشته بود و حواسش بود که گل نیفتد. دلم می خواست میان ذهنش، جایی میان ابر بالای سرش، قاطی رویایش بودم. آن وقت لابد می فهمیدم از خودش با گل میان موهایش چه تصوری دارد، که آنطور چرخ می زند و ناز می کند. کاش گل را من آنجا کاشته بودم بجای زیبا. فاطمه که می رفت از کنارم، می رفتم دنبالش، بهانه می کردم که می رود توی دست و پا و یا مزاحم می شود برای فیلمبردارشان. میان همه ی ل…