کتاب استهبان در صدای باد و خاک گم بود ...
انتشارات هونار منتشر کرد:میرزاخان دست های خواهرش را فشار می دهد:(گفتی که ننه مرده؟) ننه مرده بود. سالها بود که که مرده بود. مادربزرگ گفت: (آره مرده. مریض بودی، سخت مریض بودی گفتیم اگه بهت بگیم ناراحت می شی.)میرزاخان انگار ناباور باشد از مرگ خودش گفت : (چم بود؟)مادربزرگ به چشم برادرش نگاه می کند. به همان چشمی که موقع مردن توی تخت بیمارستان یک باره بی حالت شد و با رنگ باخت و خیره شد به سقف و خودش را به یاد آورد که چادر…