کتاب آن سوی مرگ ...
انتشارات ذهن آویز منتشر کرد:یک بار هنگام گردش، (در بهشت برزخی) مادرم خواست میوه ای برای خودش بچیند. برای همین دستش را…چه میوه ای بود ؟هلو. او دستش را به سمت هلو که بر شاخه ای آویزان بود پیش برد. هلو را گرفت و به سمت خود کشید. لحظه ای بعد، هلو در دست مادرم بود و همزمان بر شاخه درخت.ببخشید؟عرض کردم آن هلو هم در دست مادرم بود. هم بر شاخه درخت باقی مانده بود. باز هم نفهمیدم . بالاخره هلو از شاخه جدا شده بود یا نه ؟هم …