کتاب تبعید به بالکن ها ...
انتشارات روزنه منتشر کرد:پرسیدم: منیر خانم!… آدم وقتی می میره کجا می ره؟گفت: نگه آدم می میره شاخ شمشاد؟گاوی نگاهش کردم و سکوت کردم. برخاست. ترانه را متوقف کرد.آمد روبروی من ایستاد. با چشمان زمردی اش نگاهم کرد. یکی دو کشتی کوچک داشتند از بندرگاه چشمانش لنگر بیرون می کشیدند. یکی از جاشوها دستش را بلند کرد.به سوی ساحل داد زد و به زبانی ناشناس چیزهایی گفت: ناخدایی هم از روی عرشه نهیب زد و فرمان هایی داد. باد و بوران …
هنوز بررسیای ثبت نشده است.