کتاب آرامش پایدار با روش سیلوا ...
مرد جوانی کنار نهر آب نشسته بود و غمگین وافسرده به سطح آب زل زده بود.استادی از آنجا می گذشت.اورا دید و متوجه حالت پریشانش شد و کنارش نشست.مرد جوان وقتی استاد را دید بی اختیار گفت:عجیب آشفته ام وهمه چیز زندگی ام به هم ریخته است.به شدت نیازمن”آرامش”هستم و نمی دانم این”آرامش”را کجا پیدا کنم؟استاد برگی از شاخه ی افتاده روی زمین را داخل نهر آب انداخت و گفت:به این برگ نگاه کن وقتی داخل آب می افتد خود را به جریان آن می سپار…
هنوز بررسیای ثبت نشده است.